سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در سال 1285 هجری شمسی در خانواده ای دانش پرور و اهل قلم به دنیا آمد . در دوران کودکی، زبان های فارسی و عربی را زیر نظر معلمین خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در مدرسه آمریکاییها فراگرفت.
ذوق سرشار و وجدان بیدار پروین با آشناییش به فنون ادب درهم آمیخت و وی را در زمان حیات کوتاه خود به جایگاه بلندی برساند.دیوان پروین ، شامل 248 قطعه شعر می باشد که 65 قطعه از آن به صورت مناظره می باشد، که به شیوه ای هنرمندانه به پند و اندرز و شرح پریشانی مستمندان و انتقاد از عالمان بی عمل می باشد.

مناظره میان گل و گیاه ، نخ و سوزن ، سیر و پیاز ، مور و مار، دیگ و تاوه ، مست و هشیار .....که با طنزی لطیف همراه است ، گویای اشاراتی است واضح و روشن که وی در آن ها به ترسیم فساد و تزویر اجتماع زمان خود می پردازد. بنابراین شعر پروین از برجسته ترین نمونه های شعر تعلیمی به حساب می آید.

پروین رمز عظمت و بزرگی انسان را در گرو تربیت یافتن در دامان مادر می داند و می گوید:

سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.

پروین زنی صریح اللهجه و صادق بود که اعتقاد داشت باید از سر جان به جانبداری از حقیقت برخاست و سخن حق را به هر قیمتی به زبان جاری کرد :

پروین پادشاهان را به گرگهایی تشبیه نموده که لباس شبان بر تن کرده اند ودرجایی از زبان پیرزنی
 این گرگ سالهاست که با گله آشناست!

پروین در سال 1320 هجری شمسی دیده از جهان فروبست.

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

از مرز خوابم می گذشتم،

سایه تاریک یک نیلوفر

روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود .

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

***

در پس درهای شیشه ای رؤیاها،

در مرداب بی ته آیینه ها،

هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم

یک نیلوفر روییده بود .

گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت

و من در صدای شکفتن او

لحظه لحظه خودم را می مردم .

***

بام ایوان فرو می ریزد

و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد .

کدامین باد بی پروا

دانه نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

***

نیلوفر رویید،

ساقه اش از ته خواب شفّا هم سرکشید

من به رؤیا بودم

سیلاب بیداری رسید

چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم

نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود

در رگهایش من بودم که می دویدم

هستی اش در من ریشه داشت

همه من بود

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد

*****


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

                 سه پندازگلستان                                                       

دوکس رنج بیهوده بردندوتلاش بی فایده کردندیکی آن که اندوخت ونخورد دیگر آن که آموخت وانجام نداد.                   

           علم چندان که بیشترخوانی

           چون عمل درتونیست نادانی

            نه محقق بود نه دانشمند

            آن تهی مغز راچه علم وخبر

            که بر او هیزم است یادفتر

دوستی راکه به عمری فراچنگ آرند.نشایدکه به یک دم بیازارند.

            سنگی به چندسال شود لعل پاره ای

            زنهار تابه یک نفسش نشکنی به سنگ

خشم بیش از اندازه گرفتن وحشت آرد ولطف بیگناه هیبت ببرد.نه چندان درشتی کن که ازتوسیرگردند ونه چندان نرمی که برتودلیرشوند.

       درشتی نرمی بهم دربه است

      چوفاصدکه جراح ومرهم نه است

     درشتی نگیرد خردمند پیش

    نه سستی که نازل کندقدرخویش


نظر()

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ